وقتی که علیرضا زمین میخوره
سلام دوستای خوبم
یه هفته پیش بود که علیرضا رفت تو محوطه خونمون بازی کنه همینجور سرگم بود و بدوبدو
میکرد که خورد زمینو یکم زانوش خراش برداشت.
یه گریه زاریایی که نمیکرد.هرچی بهش میگفتم خوب میشه مامان جون چیزی نشده
اونم میگفت نه خوب نمیشه و گریه میکرد.
تا اینکه
یه ساعت بعدش باباش بهش گفت بیا بریم برات بستنی بخرم تا پات خوب بشه
اینم شادوشنگول با باباجونش رفت سوپری سر کوچمون
موقعی که وارد خونه شدن دیدم که این گریه هاش بیشتر شده از باباش پرسیدم که چی شده
اونم گفت:
تو مسیر رفت و برگشت به خونه چند بار خورده زمین
وقتی شلوارشو درآوردم دیدم زانوش حسابی زخمی شده بچم من براش غصه میخوردم اونم بلند بلند گریه میکرد
ومیگفت:خداجون خدا خدا خوب نمیشه
تا اینکه گفتیم زانوشو باندپیچی کنیم شید آروم بشه
ولی جاتون خالی حسابی گریه کرد .وتا چند روز لنگان لنگان راه میرفت
حتی تو خوابم مواظب پاش بود
اینم چندتا عکس از پای باند پیچی شدش
ببینین تورو خدا چه اداهایی در میاره که میخوام ازش عکس بگیرم
میبینین حتی زانوشم خم نمیکنه سر غذا خوردشم همینجوری بود
جرات نداشتیم به پاش دست بزنیم
اینم از ماجرای ما و علیرضا ولی خداییش اینقده ناز میکنه
با خودمون میگیم اگه این دختر بود چی میشد