سلامی دوباره به دوستای خوبم میخوام ادامه روزانه های علیرضا رو براتون بگم که میشه شامگاهش خب کجا بودیم همونجایی که دیروز بعد از تفریح و گردش و کمی هم از اذیت زنبورا اومدیم خونه وقتی که رسیدیم خونه ماشاللا علیرضا هنو انرژی داشت همینجور بازی میکرد که بعد یکی دو ساعتش خسته شد و خوابید اونم نه همچین خوابی چون شب مهمونی دعوت بودیم نذاشتم زیاد بخوابه مهمونی خونه خواهر شوهرم دعوت بودیم که میشه عمه علیرضا کم کم میخواستیم جاتون خالی شام بخوریم که دیدیم شوهر عمه علیرضا از بیرون اومد خونه و به همراه یه کیک تولللللللللللللللللد که هیچ کسم خبر نداشت تا برا بچه کادو بخریم (یعنی هیچکی کادو نداشت به غیر باباش) هیچی جاتون ...